زندگی در ملبورن استرالیا: یک مرور شخصی به نقل از وبسایت hooshmand.net. خواندن این مقاله میتواند به شما دیدگاهی دقیقتر و واقعیتر درباره زندگی در ملبورن ارائه دهد. تا انتهای مقاله با ما همراه باشید.
من پس از ۱۵ سال دوری (تا حدودی) به ملبورن بازگشتهام. آخرین بار در دهه ۲۰۰۰ در اینجا زندگی کردم، در آن دوران به عنوان یک حرفهای بدون هویت مشغول کار بودم و هفتهای ۶۰ ساعت کار میکردم، و نه وقت و نه بودجه اضافی برای لذت بردن از چیزی که ملبورن ارائه میدهد، نداشتم.
اما حالا، پس از زندگی یا گذراندن وقت در بسیاری از بهترین شهرهای جهان – از جمله پاریس، لندن، لسآنجلس، سنگاپور و البته سیدنی – به این شهر برگشتهام (۵۰٪، همچنان نیمی از سال را در خارج از کشور میگذرانم) و به اندازه کافی تجربه دارم تا بگویم که ملبورن واقعاً یکی از بهترین شهرهای جهان است.
البته، ملبورن نقاط ضعف خودش را هم دارد. زمستانهای سردی دارد، سیستم حمل و نقل آن جای بهبود دارد، زندگی در آن نسبتاً گران شده است، و آیا گفتم که سرد است؟ در ادامه توضیح خواهم داد که چرا این موضوع مهم است…
من هرگز نمیگویم که این «بهترین» شهر است، چرا که هر شهری نقاط قوت و ضعف خود را دارد، و همچنین جرات نمیکنم این توصیف مبهم «قابل زندگیترین» را به آن اطلاق کنم. لطفاً. قابل زندگی؟ شما میتوانید در یک جعبه هم زندگی کنید.
در ادامه سعی خواهم کرد مروری بر آنچه ملبورن به شما ارائه میدهد داشته باشم و به مقایسه آن با مکانهای دیگر بپردازم. بله، حتی سیدنی که به نظر من متفاوت اما بسیار شگفتانگیز است (دو شهر بزرگ در یک کشور! چه جای فوقالعادهای!) من با چیز مورد علاقهام شروع خواهم کرد.
توجه: این مرور، بهطور واضح، شخصی است. بر اساس چیزهایی است که من دوست دارم. من شخصی تا حدودی لیبرال/لیبرترین هستم. طرفدار حقوق اقلیتها هستم، اما همچنین یک سرمایهدار دارای زمین، البته نه به شکلی افراطی. من نمیتوانم مکانهای بیروح، اقتدارگرا و مادیگرایانهای مثل دبی، هنگکنگ (برای مهاجران) یا سنگاپور را تحمل کنم، البته این شهرها هم نقاط قوت خود را دارند (و دوستان نزدیکم در آنجا زندگی میکنند). از چیزهایی مثل ورزشهای رزمی، طبیعت، موتورسیکلت، یادگیری زبان و کمدی لذت میبرم. اگر شبیه من باشید، ممکن است از موارد زیر لذت ببرید. اگر نه، میتوانید چیز دیگری بخوانید!
چندفرهنگی بودن ملبورن (و غذا)
ملبورن یک شهر چندفرهنگی است.
کلمه “چندفرهنگی” گاهی بهطور بیپروا استفاده میشود. گاهی منظور این است که “آسیاهای اینجا کجا هستند؟” یا “آیا اینجا افراد تیرهپوست داریم؟” و گاهی یعنی “ما مکزیکیها را داریم.” اما در ملبورن، چندفرهنگی بودن عمیقتر از این است.
ملبورن به شکلی چندفرهنگی است که بسیار کم شهرهای دیگر مشابه آن هستند. تنها شهرهایی که میتوانم بگویم برابر با آن هستند، لسآنجلس، نیویورک، سیدنی و لندن هستند. واقعاً تنها این چهار شهر در جهان میتوانند با ملبورن برابری کنند (و هر کدام به شیوه متفاوتی این کار را انجام میدهند).
چندفرهنگی بودن ملبورن مانند دیگر مکانها نهادی است. دهههاست که فرهنگهای مختلف در ملبورن زندگی میکنند. این شامل یونانیها، ایتالیاییها، چینیها، ویتنامیها، لبنانیها، هندیها و دیگر اقلیتها میشود. همچنین گروههای مذهبی قدیمی در ملبورن حضور دارند جامعه یهودیان پس از هولوکاست، مساجد و مدارس اسلامی مختلف، و البته کلیساها و مدارس آنگلیکان و کاتولیک.
علاوه بر این، چندفرهنگی بودن ملبورن در حال گسترش است. هر روز مهاجران و پناهجویان بیشتری از مکانهای مختلف به ملبورن میآیند. جوامع سودانی، اتیوپیایی، مالزیایی (از جمله مالزیاییهای چینی)، پاکستانی و بسیاری دیگر در حال گسترش هستند. هرچند هنوز نسل اول یا دوم هستند، اما ملبورن نشان داده که میتواند آنها را در آغوش بگیرد و خود را تطبیق دهد. در چند دهه آینده، آنها نیز بخشی از بافت ملبورن خواهند شد.
تأثیر چندفرهنگی بودن دو جنبه دارد.
اولین و مهمترین اثر چندفرهنگی بودن، حس کلی پذیرش است.
من یک مرد قهوهایپوست هستم و با یک زن آسیاییتبار نامزد هستیم! ما در شهر قدم میزنیم و هیچکس توجهی به ما نمیکند. ما بخشی از چشمانداز شهر هستیم، چه به صورت فردی و چه به صورت زوج.
واقعاً تعداد کمی از نقاط جهان هستند که هر دو احساس کنیم اینطور پذیرفته میشویم. بار دیگر باید بگویم که این مکانها همان شهرهای چندفرهنگی هستند که قبلاً اشاره کردم.
در بیشتر مناطق ملبورن، شما میتوانید از هر قومیت و فرهنگی باشید و بهطور کامل در جامعه بپذیرید. البته این به این معنا نیست که طبقهگرایی (یا نژادپرستی) وجود ندارد. در برخی از مناطق مرفه شهر طبقهگرایی و هر چه بیشتر از مرکز ملبورن دورتر شوید نژادپرستی وجود دارد.
اما در شهر و در شعاع حدوداً ۵ کیلومتری، ملبورن به معنای واقعی یک دیگ جوشان فرهنگی است.
چندفرهنگی بودن در ملبورن به این معناست که مردم با اقلیتها راحت هستند و با علاقه واقعی درباره پیشینه آنها سوال میپرسند. مردم ملبورن افرادی از بسیاری از فرهنگها را میشناسند و درباره آن فرهنگها اطلاعاتی دارند.
بهعنوان مثال، اخیراً کسی از من پرسید (بعد از اینکه مدتی خوب با هم آشنا شدیم) که اهل کجا هستم. وقتی گفتم اهل ایران هستم، گفت: “اوه، باید با [آن آقا] آشنا شوی! او هم ایرانی است! آیا فارسی صحبت میکنی؟” این دو نکته مثبت بود. او حتی میدانست نام زبان مادری من به فارسی چیست (اگرچه من در انگلیسی به آن “Persian” میگویم).
در مقابل، در ساحل آفتاب (Sunshine Coast)، کوئینزلند، فردی از من پرسید که اهل کجا هستم. وقتی گفتم ایرانی هستم، او گفت: “اوه، باید با [آن فرد] آشنا شوی! او اهل مصر است!” انگار این دو موضوع به هم ربطی داشت. او فقط دو فرد قهوهایپوست را به هم ربط داد. ناجور بود.
دومین اثر چندفرهنگی بودن، که بیشتر سطحی است، این است که غذای خوبی وجود دارد.
در ملبورن، شما میتوانید غذاهای واقعاً در سطح جهانی از تمامی فرهنگهای بالا (و حتی بیشتر) را پیدا کنید. آشپزها به ملبورن میآیند زیرا سبک زندگی و حقوق در اینجا خوب است، و غذا با محصولات استرالیایی تهیه و توسط کارکنان استرالیایی که به خوبی حقوق میگیرند سرو میشود. البته بعضی از غذاها گران هستند، اما غذاهای ارزان زیادی نیز وجود دارد.
ملبورن واقعاً یکی از بهترین مکانهای جهان برای انواع غذاهایی مثل فوی ویتنامی یا بان می، دیم سام چینی یا غذای تند سیچوانی، رامن ژاپنی، ژلاتو ایتالیایی و سوولاکی یونانی است.
یکی از بخشهای جالب چندفرهنگی بودن ملبورن این است که مناطق مشخصی وجود دارند که در آنها میتوانید خود را به کشوری دیگر منتقل کنید.
بخشهایی از اسپرینگویل (Springvale) و فوتسکری (Footscray) درست مثل سایگون جدید هستند. در برخی رستورانها حتی انگلیسی صحبت نمیکنند. ریچموند (Richmond) هم پر از ویتنامیهاست، اما با حال و هوای قدیمیتر.
بخشهایی از داندنونگ (Dandenong) فقط به افغانها و دیگر آسیای مرکزیها تعلق دارد.
مرکز شهر (CBD) قبلاً حضور چشمگیری از یونانیها داشت. آنها هنوز هم حضور دارند، اما اکنون حس غالبی که به شما میدهد، مهاجرت جوانان چینی به ساختمانهای بلندمرتبه است.
باکس هیل (Box Hill) شبیه شانگهای جدید است، با برجهای آپارتمانی و سوپرمارکتهای بزرگ آسیایی، و برخی از بهترین دامپلینگهای جهان را در خود دارد. چایناتاون (Chinatown) در مرکز شهر شبیه چین دهه ۷۰ است، با دیم سام کلاس جهانی، که برخی از محلیها به آن «یوم چا» (yum cha) میگویند (از 飲茶).
خیابان سیدنی (Sydney Road) پر از لبنانیها، یونانیها و ترکهاست. آلتونا (Altona) و کوبرگ (Coburg) نیز دیگر جمعیتهای لبنانی دارند.
خیابان لیگون (Lygon St) ایتالیای قدیمی است… اگرچه ماندن در آنجا روز به روز گرانتر میشود.
منطقه گلن آیرایرا (Glen Eira) یکی از بزرگترین جمعیتهای یهودیان در جهان را در خود جای داده است.
اما با وجود کمبود غذاهای برخی فرهنگها، ملبورن چیزهای زیادی برای سرگرم کردن مردم دارد.
آب و هوا / روشنایی روز
بله، ملبورن سرد است. و دمدمی. اما چیزهای بیشتری هم در مورد آن وجود دارد! این سرما برای همه نیست و بهطور مطلق، واقعاً آنقدرها هم سرد نیست.
در زیر توضیح کیفی من از آب و هوای ملبورن آمده است. شما میتوانید دماهای متوسط، میزان بارش و ساعات روشنایی روز را از منابع دیگر دریافت کنید (که در ادامه به آن اشاره خواهم کرد)، اما نکته مهم، حسی است که از این آب و هوا میگیرید.
وقتی مردم میگویند ملبورن سرد است، منظورشان این است که “در سردترین ماههای ملبورن، زندگی در یک خانه قدیمی ملبورن به دلیل عایقکاری ضعیف، سرد است.” اما این واقعیت را نادیده میگیرند که ملبورن تابستانهای با شکوهی با شبهای طولانی و دلپذیر دارد، و آپارتمانها بسیاری از تازهواردان را از بدترین سرمای زمستان ملبورن محافظت میکنند.
ملبورن بهطور کلاسیک شهری است که “چهار فصل را در یک روز” تجربه میکند. این یک هشدار کلی است. در ادامه بیشتر در این باره صحبت خواهم کرد، اما بهطور کلی، آب و هوای ملبورن را میتوان اینگونه خلاصه کرد:
ماه | آب و هوا |
---|---|
ژانویه | گرم! روزهایی با دمای ۳۵+ درجه سانتیگراد / ۱۰۰+ فارنهایت. گاهی به ۴۰+ هم میرسد. خشک. |
فوریه | گرم! با چند روز تابستانی فوقالعاده. هنوز دماها اغلب در ۳۰+ درجه. |
مارس | هنوز عالی |
آوریل | خنک، در حال سرد شدن |
مه | سرد |
ژوئن | سرد و تاریک |
جولای | غمانگیز، سرد و تاریک |
آگوست | سرد اما در حال گرمتر شدن |
سپتامبر | خنک، اما رو به بهبودی! |
اکتبر | گاهی گرم، گاهی سرد. |
نوامبر | دلپذیر. روزهای آفتابی بازگشتهاند! |
دسامبر | گرم و مطبوع |
ژانویه | دوباره گرم! اوه درست است، برگشتیم به ابتدا. |
دلیل اهمیت این موضوع این است که نمودارهای “دمای متوسط” – حتی آنهایی که “بالاترین میانگین” یا “پایینترین میانگین” را نشان میدهند – گمراهکننده هستند، زیرا دامنه تغییرات دما بسیار زیاد است.
نگاهی به نمودار دمای متوسط ممکن است شما را به این فکر بیندازد که اصلاً نیازی به تهویه هوا ندارید. اشتباه میکنید. به خصوص در یک آپارتمان (جایی که باز کردن پنجره به دلیل سر و صدا یا باد امکانپذیر نیست)، تهویه هوا برای زنده ماندن در تابستان ملبورن ضروری است، مگر اینکه برنامهای برای رفتن به ساحل یا ماندن در قسمت سرد سوپرمارکت داشته باشید.
و زمستان خیلی بد به نظر نمیرسد، اما باور کنید، اگر در یک روز سرد و بارانی، ساعت ۸ صبح در راه کار باشید و باران مخلوط با برف به صورتتان بخورد، آن وقت متوجه میشوید که سرمای ملبورن چگونه است.
الان در ماه آگوست هستم و اگر حافظهام درست عمل کند، اخیراً ماه جولای هم بود. بله، سرد بوده است. اما فکر میکنم دما فقط یک بار در طول شب به صفر رسید. به طور کلی، بعد از دیدن زمستانهای نیمکره شمالی، نمیتوانم به ادعای سرد بودن ملبورن واکنش نشان ندهم و بگویم: “فقط همین است؟”
جنبه دیگر ماجرا، ساعات روشنایی روز است. حداقل این یکی را میتوان نمودار کرد. من دوست دارم به کل ساعات نور، از جمله نور گرگومیش در سپیدهدم و غروب نگاه کنم.
شبهای تابستان در ملبورن به طرز فوقالعادهای طولانی هستند. اما در زمستان، ممکن است متوجه شوید که در تاریکی به سر کار میروید و در تاریکی بازمیگردید. این کمی ناخوشایند است.
بیایید بیشتر در مورد اینکه چرا ملبورن اغلب بهعنوان سرد توصیف میشود صحبت کنیم: ساختمانها.
بهطور تئوری، افرادی که از جایی مانند شمال اروپا، روسیه، کشورهای آسیای میانه، شمال چین یا کانادا میآیند، احتمالاً به توصیف ملبورن بهعنوان “سرد” حتی در اوج زمستانش میخندند. اما آنها (یا شما، اگر خودتان هستید) دیدگاه متفاوتی دارند.
در نیمه شمالی جهان، معماری با توجه به آب و هوا طراحی شده است. مثلاً در شمال چین (مدتی در پکن زندگی کردم)، گرمایش دولتی وجود دارد که تمام بلوکهای آپارتمانی را گرم میکند. از حدود نوامبر تا مارس، همه در آپارتمانهای خود کاملاً گرم هستند. گاهی اوقات، در طبقات بالایی، حتی خیلی گرم است.
بهطور مشابه، خانههای اروپایی با در نظر گرفتن بهرهوری ساخته شدهاند. انرژی در آنجا گران است، بنابراین خانهها با دیوارهای ضخیم و پنجرههای دو یا سه جداره ساخته میشوند. من در مکانهایی بودهام که دما بیرون -۲۰ درجه سانتیگراد (-۴ فارنهایت) بود، اما چون داخل گرم بود، بیرون رفتن قابل تحمل بود.
بهطور سنتی، استرالیا اینطور نبوده است. خانههای قدیمی چوبی عایقبندی ضعیفی دارند. این باعث میشود که در تابستانها گرم و در زمستانها سرد باشند. در گذشته، مردم فقط یک پنجره را باز میکردند یا شومینه را روشن میکردند. اما اکنون که انرژی گرانتر شده، زندگی در آپارتمانها برای اکثر افراد منطقی است.
بنابراین، وقتی دماسنج به محدوده ۰-۱۰ درجه (نزدیک به انجماد) میرسد، ملبورن واقعاً سرد به نظر میرسد، حتی برای کسی که به مناطقی که زیر صفر هستند عادت دارد.
از سوی دیگر، حداقل لولههای آب یا موتور ماشین شما یخ نمیزند. همچنین، میتوانید با استایل زمستانی شیک ملبورن، مانند چکمه، پالتو بلند و شال گردن، در شهر قدم بزنید. مردم در زمستان ملبورن استایل خاصی دارند.
همانطور که اشاره کردم، آپارتمانها و خانههای مدرن، بهعلاوه خانههای قدیمی با عایقبندی، گرم هستند. همه چیز آنقدرها هم بد نیست! اگر در یک منطقه جدید زندگی میکنید، احتمالاً در طول زمستان یخ نمیزنید. بله، بیرون سرد خواهد بود، اما شما خوب خواهید بود. ما بقی فقط شومینه روشن میکنیم.
ما یک خانه قدیمی چوبی خریدیم، و از آنجا که زیر بودجهمان بود، ۲۰ هزار دلار برای عایقبندی (عایق سقف و دیوار) و شیشههای دو جداره هزینه کردیم. وقتی در سردترین شبها دما بیرون ۲-۳ درجه است، داخل خانه هنوز حدود ۱۵ درجه است و گرمای شب قبل را نگه میدارد. بله، ۲۰ هزار دلار هزینه زیادی است، اما خانه ما را قابل زندگی کرد.
اوه، و مسئله “چهار فصل در یک روز”. در فصلهای بینابینی، رایج است که هم چتر و هم عینک آفتابی به همراه داشته باشید. هوا سریع تغییر میکند. اما این موضوع عالی است. باران باعث میشود از آفتاب بیشتر قدردانی کنید. من واقعاً آن را دوست دارم. در واقع، الان که دارم این را مینویسم، یک طوفان به پایان رسیده و آفتاب بیرون آمده است.
در ضمن، در ملبورن تقریباً هیچوقت (یا بهندرت) باران طولانی نمیبارد. همچنین باران شدید هم خیلی رایج نیست بیشتر شبیه یک نم نم مداوم است. ماههای بارانیتری وجود دارد و طوفانهایی هم رخ میدهد، اما اینجا مثل کوئینزلند نیست که گاهی هفتهها یا ماهها روزهای بارانی مداوم داشته باشید. جادهها در ملبورن خشک میشوند! این بهترین بخش آن برای من است.
حالا که صحبت از جادهها شد…
قابلیت پیادهروی و حملونقل در ملبورن
قابلیت پیادهروی و دسترسی به حملونقل عمومی دو ویژگی هستند که باعث میشوند زندگی در شهرها بسیار لذتبخش باشد.
ملبورن در این زمینه بهطور متوسط عمل میکند. من فکر میکنم پاریس و لندن در صدر شهرهای قابل پیادهروی جهان قرار دارند. شما میتوانید با مترو به هر جایی بروید و پیادهروی از ایستگاه مترو تا مقصد همیشه با معماری زیبای اروپایی همراه است. بهجز چند خط پرخطر (و جیببری)، پاریس و لندن تقریباً بیرقیب هستند.
بهطور مشابه، بسیاری از شهرهای دیگر جهان سیستمهای مترو عالی دارند. بسیاری از شهرهای اروپایی و آسیایی و همچنین نیویورک این ویژگی را دارند، اگرچه نیویورک در برخی موارد عجیب است (هر کسی داستانی از یک فرد مشکوک در مترو نیویورک دارد).
اگر از یک ملبورنی بپرسید حملونقل عمومی چطور است، بسته به محل زندگی او دو پاسخ خواهید گرفت. اگر در مرکز شهر یا حومههای مرکزی زندگی کند، میگوید عالی است و به ندرت از ماشین استفاده میکند. اگر در حومهها زندگی کند حتی چند کیلومتر دورتر از مرکز میگوید افتضاح است.
دلیل این تفاوت پاسخها این است که ملبورن دارای یک متروی لوپ شهری، یک سیستم قطار شعاعی که به حومهها کشیده میشود، ترامواها و اتوبوسهاست. اما سیستم اصلی شامل ترامواهای مرکزی و قطارهای شعاعی است.
سیستم قطار و تراموا زمانی خوب عمل میکند که شما نسبتاً نزدیک به مرکز شهر باشید. اگر در جنوب ملبورن، کارلتون یا کولیگوود زندگی میکنید، میتوانید با یک شبکه تراموا و شاید یک قطار راحت به مقصد خود برسید.
همچنین، اگر در حومهها هستید و نزدیک به ایستگاه قطار زندگی میکنید، سیستم نسبتاً خوب عمل میکند. حداقل میتوانید به یک ایستگاه قطار برسید و سپس به مرکز شهر رفته و از آنجا به هر جایی بروید.
یک نکته کلی در مورد قطارها و ترامواها وجود دارد. آنها معمولاً قابل اعتماد هستند یعنی در ۹۰-۹۵٪ مواقع که اگر مسیر شما بدون اتصال باشد، خوب عمل میکنند.
اما اگر نیاز به اتصال داشته باشید، میزان قابل اعتماد بودن کاهش مییابد. در واقع، اگر نیاز به یک اتصال داشته باشید (که معمولاً در رفتن به جایی جدید همینطور است)، باید ۱۵ دقیقه زودتر حرکت کنید تا مطمئن شوید به موقع میرسید. زیرا در حدود یکبار از هر دهبار اتصال اشتباه محاسبه میشود یا قطار یا تراموای بعدی ۱۰-۱۵ دقیقه دیر میرسد.
همه اینها در شرایطی است که شما به قطار و تراموا دسترسی داشته باشید. اما اکثر مردم در حومهها زندگی میکنند و از ایستگاه قطار آنقدر دور هستند که مجبور به رانندگی و پارک در آنجا میشوند. به این معنی که شما به هر حال نیاز به ماشین دارید تا به ایستگاه برسید و بعد باید با مشکل پارکینگ هم مواجه شوید.
یک جایگزین وجود دارد اتوبوس. شما میتوانید از اتوبوس برای حرکت بین حومهها یا از خانه تا ایستگاه قطار استفاده کنید. اتوبوسها کمی از نظر فناوری قدیمی هستند، اما راحت و دارای تهویه مطبوع هستند. آنها فرستنده موقعیت مکانی ندارند، بنابراین گوگل مپ نمیداند که آنها کجا هستند (آیا به موقع میرسند یا دیر میکنند).
اما نکته خوب درباره اتوبوسها این است که شما باید از کارت مایکی (Myki) برای سوار شدن استفاده کنید، به این معنی که احتمال حضور افراد بیخانمان یا بیماران روانی در اتوبوسها بسیار کمتر است (در ادامه درباره ایمنی توضیح میدهم).
با این حال، اتوبوسها؟ من انتظار ندارم که مترو بتواند شما را به همه جا در ملبورن برساند این یک شهر بزرگ است. اما حداقل باید خطوطی وجود داشته باشد که حومههای دورتر را به هم متصل کند.
نکته مثبت این است که ملبورن طرحهای توسعه بسیاری برای حملونقل عمومی خود دارد که شامل برخی خطوط متصلکننده میشود. برخی از این طرحها کوتاهمدت هستند و برخی بلندمدت. این طرحها شامل موارد زیر میشوند:
- حذف ۱۱۰ تقاطع همسطح و جایگزینی آنها با تونلها یا پلها این اقدام باعث کاهش ازدحام و همچنین کاهش سر و صدا میشود (موعد: ۲۰۳۰. ۷۵ مورد تا سال ۲۰۲۴ انجام شده است)
- خط قطار فرودگاه — اتصال قطارها به غرب ملبورن (سانشاین و فوتسکری)، مرکز شهر (از طریق ایستگاههای جدید در کتابخانه ایالتی و تالار شهر) و شرق (کالفیلد، کلیتون و پاکنهام). (نکته: واقعاً عجیب است که در حال حاضر خط قطار فرودگاه وجود ندارد!)
- حلقه ریلی حومهای — یک اتصال جانبی، از طریق فرودگاه، از غرب به شرق
- تونل مترویی از غرب (سانبری) به شرق (کرانبورن/پاکنهام) (افتتاح در سال ۲۰۲۵)
این طرحها به بهبود ارتباطات و کاهش مشکلات ترافیکی در ملبورن کمک خواهند کرد.
اما بهعنوان یک هشدار نهایی، نمیتوان موضوع ایمنی در حملونقل عمومی ملبورن را نادیده گرفت. من نمیخواهم در مورد افراد بیخانمان یا کسانی که دچار بیماریهای روانی هستند شکایت کنم، زیرا میدانم که کسی انتخاب نمیکند زندگی سختی داشته باشد. اما من در ترامواهایی بودهام که افراد با مشکلات شدید روانی باعث اختلال در تجربه بسیاری از مسافران یا حتی همه شدهاند.
حتی یک بار دیدم که یک تراموا (که در جهت مخالف میرفت) متوقف شد و همه مسافران پیاده شدند، در حالی که یک مسافر بیمار باقی ماند و به طرز بسیار زشتی همه چیز و همه را نفرین میکرد. این چیزی است که باید انتظار آن را بهعنوان یک احتمال در تراموا یا قطار داشته باشید. البته این موضوع در هر شهر بزرگی نیز صادق است.
غیرمعمول نیست که وارد یک تراموا یا واگن قطار شوید و ببینید که بخشی از آن به دلیل ریختن غذا یا نوشیدنی، رفتار ناپسند، یا بوی بد غیرقابل استفاده است.
بنابراین، بهطور خلاصه بله، امکان جابهجایی در مرکز ملبورن با استفاده از پیادهروی و حملونقل عمومی وجود دارد. اما اینجا لندن، پاریس یا سنگاپور نیست.
هزینه زندگی، قیمت مسکن و توانایی پرداخت
یکی از نکات مهم در مورد زندگی در ملبورن این است که گران است و در چند دهه اخیر به طرز چشمگیری افزایش یافته است. هزینه زندگی، یا به اصطلاحی که اخیراً با آن آشنا شدم “cozzie livs”، واقعاً بالا رفته است. و در مرکز این موضوع، هزینه داشتن یک سقف بالای سر است.
قیمت مسکن در ملبورن بسیار افزایش یافته است. نظر عمومی این است که عواملی مانند تسهیل بیش از حد خرید املاک سرمایهگذاری (سیاستهایی مانند “منفیکردن” — معافیتهای مالیاتی برای سرمایهگذاران املاک)، نبود مالیات بر سود سرمایه بر خانههای اصلی و مشوقها برای خریداران مسکن باعث این افزایش شده است.
در دهههای ۸۰ و ۹۰، قیمت یک خانه حدود ۵ برابر درآمد متوسط بود؛ امروزه این نسبت به حدود ۱۰ برابر رسیده است (یا ۱۲ برابر در سیدنی). خانههایی که مردم اکنون خریداری میکنند نیز دورتر از مرکز شهر هستند. روشهای مختلفی برای تحلیل این دادهها وجود دارد، اما نتیجه مشخص است: وضعیت سختی است و این موضوع غیرقابل بحث نیست.
برای مثال، بیایید این خانه را در جنوب شرقی مرکز شهر بررسی کنیم، نزدیک به اولین خانهای که من در ملبورن زندگی میکردم. (در منطقه برایتون، که به طرز باور نکردنی گران است البته ما مالک آن خانه نبودیم؛ آن خانه توسط محل کار پدرم برای او فراهم شده بود و مکان خیلی لوکسی هم نبود!)
در سال ۱۹۹۰، این خانه به قیمت ۱۵۷,۰۰۰ دلار فروخته شد. منظورم این نیست که این خانه ارزان بود؛ این خانه گرانقیمت محسوب میشد. آن زمان قیمت آن حدود ۶ برابر حقوق سالانه متوسط یعنی حدود ۲۷,۰۰۰ دلار (طبق آمار اداره آمار استرالیا) بود. همان خانه امروز در سال ۲۰۲۴ به بیش از ۲ میلیون دلار فروخته شد یعنی بیش از ۲۵ برابر حقوق سالانه متوسط فعلی که حدود ۷۵,۰۰۰ دلار است.
نه، وقتی مردم میگویند قیمت خانهها افزایش یافته، منظورشان مقایسه همان خانه نیست؛ بلکه اکنون مردم در حال خرید خانه در مناطق دور جنوب شرقی، شمال دور، و مناطقی نسبتاً نزدیک در غرب هستند. (به نظر من، در حال حاضر غرب بهترین منطقه برای خرید است!)
این روزها، افرادی با حقوق متوسط با تصمیمگیریهایی مواجه میشوند؛ مانند خرید خانهای دوردست (و شاید تغییر شغل) یا خرید آپارتمانی نزدیکتر به مرکز شهر، یا شاید حتی تغییر شهر.
بنابراین، نتیجه این است: ملبورن به یکی از آن مکانهایی تبدیل میشود که زندگی در آن خوب است، اگر بتوانید از پس هزینههایش برآیید. یا بهطور صریحتر، اگر ثروتمند باشید.
هنر / فرهنگ / زندگی شبانه
خب، یادآوری سریع که من الکل نمینوشم. فردی فعال هستم و معمولاً قبل از طلوع خورشید بیدار میشوم. بنابراین برای دیدگاههای معتبرتر در مورد زندگی شبانه ملبورن که پر از بارهای جذاب و جالب در گوشهوکنار شهر است، به منابع دیگر مراجعه کنید. من چند بار رفتهام و آنها را دوست دارم!
در مورد هنر و فرهنگ ملبورن قطب اصلی استرالیا (یا حداقل همتراز با سیدنی) برای این موضوعات است. این شهر میزبان یکی از بزرگترین جشنوارههای کمدی جهان، یعنی جشنواره کمدی ملبورن است. هفته مد مهمی دارد. گالریهای بزرگی وجود دارند که نمایشگاههای مهمی برگزار میکنند.
حتی ساکنان سیدنی هم اغلب با شوخی میگویند که برای چیزهایی مثل مد و هنر باید به ملبورن بروید، اما برای ساحل و آبوهوا به سیدنی. البته شما در هر دو شهر همه این موارد را پیدا میکنید، فقط در درجات مختلف (بهطور واقعی، در مورد سیدنی. بله، آبوهوای سیدنی عالی است!)
پارکها و طبیعت
یکی از شگفتانگیزترین ویژگیهای ملبورن، دسترسی به فضاهای سبز پارکها و باغها و همچنین طبیعت در خارج از شهر است.
در داخل شهر، پارکهای زیادی وجود دارد حتی درست در وسط شهر! اگر در شهر یا نزدیک به آن باشید، ممکن است به مکانهایی مانند موارد زیر دسترسی داشته باشید:
- خلیج پورت فیلیپ (Port Phillip Bay) — یک خط ساحلی زیبا که در طول آن میتوانید دوچرخهسواری، پیادهروی یا دویدن کنید
- باغهای گیاهشناسی سلطنتی (Royal Botanic Gardens) که به نام “تان” (Tan) شناخته میشود یک باغ بزرگ (و رایگان) که برای همه چیز از دویدنهای روزانه تا مراسم عروسی محبوب است
- باغهای فیتزروی (Fitzroy Gardens) — یک باغ زیبا و مرتب در شرق ملبورن، واقعاً در هر ساعت از روز چشمنواز است
- باغهای کارلتون (Carlton Gardens) — که علاوه بر فضای سبز، برخی از ساختمانهای زیبای شهر را در خود جای داده است
- رودخانه یارا (Yarra River) — بله، یک رودخانه قهوهای معمولی استرالیایی (به دلیل خاک گلآلود، نه آلودگی)، اما هنوز هم یک منطقه طبیعی خوب و مسیر دوچرخهسواری/دویدن است
- ساحل ویلیامزتاون (Williamstown Beach) — مخصوص ساکنان غرب شهر (و طبیعت زیادی هم آنجا هست!)
ملبورن به شما امکان دسترسی آسان به طبیعت و فضای سبز در هر نقطه از شهر را میدهد، که این خود یک ویژگی بسیار دلپذیر است.
البته، خیلی بیشتر از اینها وجود دارد. نکته این است که شما میتوانید نزدیک به مرکز ملبورن زندگی کنید و همچنان به فضاهای بزرگ طبیعی دسترسی داشته باشید.
در خارج از شهر، ملبورن به شما دسترسی به طبیعتهای متنوع زیادی میدهد. در واقع، طیف کاملی از طبیعت در دسترس است. از آبهای آرام و گرم خلیج پورت فیلیپ (که بسیاری از مردم در طول شبهجزیره مورنینگتون خانههای تعطیلاتی دارند)، تا مناظر صخرهای و خشک کوههای گرامپیانس که کوهنوردان و طبیعتگردان میتوانند روزها از آن لذت ببرند، ساحلهای موجسواری معروف فراتر از جیلانگ (به ویژه تورکی)، زیبایی خاموش ویرانگر ویلسونز پرامنتوری، و جنگلهای بارانی سرسبز داندنونگ. برای هر کسی چیزی وجود دارد.
ایمنی در ملبورن – یک وضعیت ترکیبی
آیا ملبورن امن است؟ خب، بله — در مقایسه با جایی مثل لسآنجلس یا نیویورک، ملبورن امن است. خشونت کمتر است، اسلحه وجود ندارد و از افراد مبتلا به بیماریهای روانی حمایت میشود. احتمال اینکه توسط یک غریبه کشته شوید بسیار کمتر است.
میتوانید ماشین خود را بیرون از خانه در ملبورن پارک کنید و در بدترین حالت ممکن است کسی روی گرد و خاک ماشین بنویسد “مرا بشور”. این را مقایسه کنید با شهرهای بزرگ دیگر (مثلاً سان فرانسیسکو) که احتمال شکسته شدن به ماشین شما و دزدیدن پول خرد در هر شب بیشتر از ۲۰٪ است. بله، موتورسیکلتها اگر بدون زنجیر در یک مکان عمومی رها شوند، دزدیده میشوند، اما این اتفاق بهقدری زیاد نیست که بخواهد شما را نگران کند.
با این حال، نمیتوانم ملبورن را کاملاً امن بنامم. این شهر در سطح امنیتی شهرهایی مانند سنگاپور یا سئول نیست. خود من با افرادی خشن در مناطق مرکزی برخورد داشتهام که بهطور خشونتآمیز تهدیدم کردهاند (یکی فقط به این دلیل که به او نگاه کردم، در حالی که صبح شنبه از یک پارک زیبا باغهای فیتزروی عبور میکرد. او صندلی دوچرخهاش را به سمت من گرفت و در حالی که ناسزا میگفت، مرا با مشت تهدید کرد). یا افرادی که سعی داشتند از من مواد مخدر بخرند (چرا من؟ هرگز نخواهم فهمید)، یا کسی که ظاهراً همسرش را بهعنوان کارگر جنسی پیشنهاد داد.
ملبورن همچنان پایتخت هروئین استرالیا است. مصرف مواد مخدر در حال افزایش است و فنتانیل نیز به تازگی شیوع پیدا کرده است. تا زمانی که به ملبورن نرسیدم، هرگز از اصطلاح “stoop فنتانیل” خم شدن رو به جلو که یکی از نشانههای مصرفکنندگان فنتانیل است چیزی نشنیده بودم.
برخی از حومهها خشن هستند. ریچموند هنوز هم با وجود افزایش شدید قیمت مسکن (خانههای یک میلیون دلاری)، وضعیت پرخطری دارد. فوتسکری، فرانکستون (هنوز مقرونبهصرفه اما پرخطر)، داندنونگ و بیشتر مناطق مرکزی شهر پس از تاریکی هم همینطور. حتی حومههای گرانقیمتی مانند سنت کیلدا، ابوتسفورد و شرق ملبورن نیز مناطق خوب و بد دارند. یک مسافر با تجربه میتواند این را از پیادهروی در آنجا احساس کند. مطمئناً مناطق دیگری نیز وجود دارند، اما اینها جزو موارد شناختهشده هستند.
ملبورن یکی از آن شهرهای بزرگی است که اگر تصمیم به بیرون غذا خوردن دارید، باید خطر رفتارهای عجیب (مانند فردی که تحت تأثیر شدید مواد مخدر است) را در چند متری خود بپذیرید. این را به این دلیل مینویسم که دیشب این اتفاق در سنت کیلدا رخ داد در یک شب یکشنبه. یا در بهترین حالت، در بسیاری از مناطق، این احتمال وجود دارد که کسی از شما درخواست پول کند.
معمولاً وقتی سوار تراموا یا قطار میشوم، نگاهی به اطراف میاندازم تا رفتار مشکوکی را پیدا کنم. معمولاً در یک قسمت از تراموا چنین رفتارهایی وجود دارد. در برخی خطوط تراموا (آنهایی که به شرق شهر از کولینگوود و ریچموند عبور میکنند)، تقریباً میتوان گفت که حتماً چنین اتفاقی میافتد. نگران جیببری یا حمله فیزیکی نیستم، که این خود یک امتیاز است. اما رفتارهایی که باعث میشود عصبی شوم (مثل فریاد زدن، ایستادن روی صندلیها و نگاه کردن به بیرون از پنجرهها، یا اذیت کردن غریبهها با صحبتهای بیربط) را میبینم، بنابراین نمیتوانم در بیشتر وسایل نقلیه عمومی کاملاً آرام باشم. فکر میکنم این یکی از دلایلی است که اکثر مردم ماشین دارند.
همچنین، همانطور که قبلاً اشاره شد، گاهی با افرادی مواجه میشوید که دچار بیماری روانی شدید یا تحت تأثیر مواد مخدر هستند و ممکن است مجبور شوید جایتان را تغییر دهید یا حتی پیاده شوید. اگر کمتر از بیست تراموا سوار شدهام و چند بار چنین چیزی دیدهام، پس احتمال آن قطعاً بالاست.
شبها در حومههای خطرناک تنها قدم نزنید. اگر این کار را کردید، از دردسر دوری کنید. از مناطق تاریک پرهیز کنید. با کسی چشمتماس برقرار نکنید. شماره اورژانس را در تلفن خود داشته باشید. متأسفانه، این تصویری است که از ملبورن دارم و این را کسی میگوید که ظاهری ترسناک و درشت دارد و ورزشهای رزمی را تمرین میکند (که البته با مبارزه متفاوت است.).
سیاست و جامعه
ملبورن یک شهر بسیار لیبرال از نظر سیاسی است (به معنای سنتی — نه حزب با همین نام). این شهر در زمره لیبرالترین شهرهای جهان قرار دارد، بهویژه در نزدیکی مرکز شهر، که از سنت کیلدا در جنوب تا برانزویک در شمال امتداد دارد.
اگر شما فردی چپگرا هستید و به مسائلی مانند حقوق اقلیتها و حفاظت از انرژی علاقهمندید، احتمالاً ملبورن برایتان جذاب خواهد بود. اما برای بسیاری از افراد که بیشتر در فضای سیاسی “من اهمیتی نمیدهم، لطفاً دست از نصیحت بردارید” قرار دارند (حتی اگر خود را نژادپرست ندانند)، ملبورن میتواند خفهکننده باشد، زیرا این مسائل غالباً بهطور مستقیم مطرح میشوند.
در ملبورن، مواردی مانند راهپیماییهای مکرر برای مسائل داخلی (مانند آشتی با بومیان و اقدامات محیط زیستی) و جهانی (مانند فلسطین یا سیاستهای ایالات متحده)، تمایل به رأی دادن به نفع این مسائل، جشنهایی مانند هویت جنسی یا جنسیتی، سرویسهای بهداشتی مشترک برای همه جنسیتها، و نشانههایی که روی درها نصب شده و میگویند “همه افراد خوشآمدید” دیده میشود.
جایی که ملبورن کمی زیادهروی میکند (و اینجا دارم نظر شخصیام را بیان میکنم) این است که این شهر تا حدی بیش از حد تحت نظارت و کنترل است. محدودیتهای سرعت پایین است (در برخی مکانها ۳۰ کیلومتر بر ساعت) و دوربینهای سرعت همهجا هستند. دوربینهای نظارتی نیز در سراسر شهر نصب شدهاند. میزان قرنطینهها در ملبورن در سالهای ۲۰۲۰/۲۰۲۱ مردم را دیوانه کرد (و اعتراضاتی را نیز برانگیخت) و به پایان دوران برخی از سیاستمداران منجر شد.
بنابراین، برای من، این یک وضعیت ترکیبی است. دوست داشتم ملبورن کمی بیشتر شبیه لسآنجلس بود من از سطح هرج و مرج موجود در کنار سیاستهای باز لذت میبرم. البته، به جز بیخانمانی و جرم و جنایت. اما اگر در یک بزرگراه در لسآنجلس سرعت بگیرم، به این دلیل است که با جریان ترافیک همگام هستم ترسی از این ندارم که ناگهان خطری بزرگ تهدیدم کند (هیچ دوربین سرعتی در کالیفرنیا وجود ندارد). اما ذهن باز و پذیرا بودن مهمترین چیز برای من است.
موقعیت و دسترسی
یکی از نقاط ضعف ملبورن موقعیت جغرافیایی و دسترسی آن است. واقعاً از تقریباً همه جا دور است. تنها مکانی که کمی نزدیک به ملبورن است (بهجز سیدنی) نیوزیلند است… و حتی آن هم با چندین ساعت پرواز فاصله دارد! حتی سیدنی هم یک روز کامل رانندگی با ماشین یا پروازی است که بیشتر زمانش صرف رفتن به فرودگاهها و برگشت از آنها میشود.
علاوه بر موقعیت دورافتاده، حتی قطاری هم به فرودگاه ملبورن وجود ندارد. فقط یک اتوبوس یا تاکسی/اوبر گران وجود دارد. قرار است در آینده قطاری به فرودگاه ساخته شود بهعنوان بخشی از پروژههای بزرگ زیرساختی، اما در زمان نوشتن این متن، هیچ تاریخی برای تکمیل آن مشخص نشده است.
لندن به کل اروپا دسترسی دارد، همانطور که دیگر شهرهای اروپایی نیز چنین هستند. نیویورک حتی نسبت به اروپا آنقدرها هم دور نیست، از نظر نسبی. شهرهای بزرگ دیگر مانند سنگاپور و هنگکنگ فرودگاههایی دارند که آنها را به بسیاری از نقاط منطقهای متصل میکنند. فرودگاه سنگاپور کارآمد است، اما فکر میکنم هیچ چیزی راحتی چکاین داخل شهر هنگکنگ را شکست نمیدهد. (نکته: بهطور شخصی آن دو شهر را خیلی دوست ندارم، اما میدانم که دیگران آنها را شهرهای بزرگ جهانی میدانند.)
یکی دیگر از تأثیرات موقعیت ملبورن این است که افراد به راحتی از آن بازدید نمیکنند. در دیگر شهرهای بزرگ جهان (بهویژه در اروپا و ایالات متحده)، افراد زیادی را دیدهام که به طور غیرمنتظره میگفتند: “اوه دانا، تو در پاریسی؟ من هم در پاریسم! بیا همدیگر را ببینیم.” این موضوع معمولاً اتفاق میافتاد. در لندن و نیویورک نیز همینطور، و حتی در شهرهای آسیایی (البته کمتر). در ملبورن هم این امکان وجود دارد، اما بسیار به ندرت. حتی در سیدنی هم این احتمال کمی بیشتر است.
بنابراین، در حالی که ملبورن دنیایی از گزینهها را در خود دارد، زندگی در ملبورن میتواند باعث احساس انزوا شود. افرادی که میشناسم در ملبورن معمولاً برای مدت طولانی مثلاً چند هفته آنجا را ترک میکنند، زیرا سفر به هر جایی بسیار آزاردهنده است. شاید به همین دلیل است که استرالیاییها بهعنوان جهانگردان شناخته میشوند. وقتی از کشور خارج میشویم، برای مدتی طولانی بیرون میمانیم.
قهوه (و آب)
تا اینجا بدون ذکر قهوه پیش آمدهام. اما حقیقت این است که قهوه ملبورن برای بسیاری از مردم در اولویت ذهنی قرار دارد، جدا از موضوع غذا.
برای دههها، ملبورن در خط مقدم انقلاب جهانی قهوه تخصصی قرار داشته است. بسیاری از برشتهکنندهها، کافهها و باریستاهای درجه یک جهان در ملبورن مستقر هستند (یا بودهاند). ملبورنیها اغلب رتبههای بالایی در مسابقات جهانی باریستا یا جام جهانی دمآوری کسب کردهاند یا حتی برنده این مسابقات شدهاند.
ملبورن شهرتی چنین قوی در زمینه قهوه دارد که ملبورنیها بدون تردید (و شاید کمی متکبرانه) میگویند: “فلان جا قهوه عالی دارد، و این را یک ملبورنی میگوید.” این شبیه به این است که یک فرد فرانسوی درباره پنیر یا شراب نسبت به محصولات فرانسوی اظهار نظر کند، یا یک آرژانتینی درباره کیفیت گوشت نظر بدهد. ملبورن قهوه را اختراع نکرد، اما بدون شک یکی از پیشگامان جهانیسازی مفهوم قهوه سطح بالا بوده است.
جهان از روزهای طلایی قهوه تخصصی در اوایل دهه ۲۰۰۰ تغییر کرده است و اکنون میتوانید قهوه خوب را در سراسر جهان پیدا کنید. البته، تعریف “خوب” بودن قهوه ذهنی است و به متغیرهای زیادی بستگی دارد، اما میتوانم بگویم که بهترین قهوه ملبورن با بسیاری از مکانهای دیگر که قهوه درجه یک دارند، مانند لندن، لسآنجلس، پورتلند (اورگان)، کپنهاگ، برلین، اسلو و دیگر شهرهای استرالیا، همسطح است.
اما در ملبورن (و به طور کلی در هر شهر استرالیایی این روزها)، سطح کیفیت بهطور کلی بالاتر است. در ملبورن هیچ رستورانی پیدا نمیکنید که بتوانید یک فنجان قهوه بیکیفیت را با قیمت کم بگیرید. در این شهر، پیدا کردن یک فنجان بد قهوه حتی در یک رستوران بسیار معمولی سخت است. قهوه آنقدر خوب است.
هر کافهای در ملبورن یک دستگاه قهوهساز متوسط تا سطح بالا دارد و باریستاهایی که بدون زحمت هنر لاته را روی پایهای از اسپرسو با دانههای عالی و آب با کیفیت دم میکنند.
و آب ملبورن عالی است. آب لولهکشی در این شهر بسیار باکیفیت است. اگر آب فیلتر شده بنوشید، بهجز اینکه لولههای شما واقعاً از سرب ساخته شده باشند، خودتان را گول زدهاید. آب شیر ملبورن از آب بطری بسیاری از جاهایی که من زندگی کردهام بهتر است. آنقدر خوب است که “آب ملبورن” به یک دستورالعمل تبدیل شده که دیگران در سراسر جهان آن را تقلید میکنند.
شما به خاطر آب به یک شهر نقل مکان نمیکنید، اما هر روز که از شیر آب ملبورن مینوشم، به این فکر میکنم که چقدر خوششانس هستم که در ملبورن زندگی میکنم.
کلام آخر
این مقاله درباره بهترین بودن ملبورن نیست. ملبورن قطعاً ایراداتی دارد. آبوهوا، حملونقل، هزینه زندگی و موقعیت جغرافیایی از جمله مهمترین آنها هستند.
اما من فکر نمیکنم هیچ شهری در جهان بهترین باشد همه آنها ایراداتی دارند. من فقط معتقدم که ملبورن شایسته است در این بحث حضور داشته باشد.
منبع : hooshmand
انتهای مطلب