در این مقاله، تجربه مهاجرت و زندگی در نیوزلند از دیدگاه فردی به نام مایک، که در سال ۲۰۱۰ از نیوپورت بیچ، کالیفرنیا به نیپیر در منطقه هاوک بی نیوزلند مهاجرت کرده است، به اشتراک گذاشته شده است. مایک که ۴۰ ساله و داروساز است، همراه با خانواده خود تصمیم به این تغییر بزرگ گرفت و این مقاله، مروری بر تجربه زندگی در نیوزلند، چالشها و دستاوردهای او در این سفر زندگی است. نوشتهای که در سال ۲۰۱۳ تهیه شده است، دیدگاههایی ارزشمند برای افرادی که به فکر مهاجرت به نیوزلند هستند یا به دنبال شناخت بیشتر از زندگی در این کشور زیبا و دورافتاده میباشند، ارائه میدهد. امیدواریم که این مقاله به شما کمک کند تا نگاهی نزدیکتر و واقعبینانهتر به زندگی در نیوزلند داشته باشید.(تمامی تصاویر این مقاله توسط مایک گرفته شدهاند.)
مشخصات نویسنده
- نام: مایک
- سن: ۴۰
- شغل: داروساز
- تعداد مهاجران: ۲
- مهاجرت از: نیوپورت بیچ، کالیفرنیا، ایالات متحده آمریکا
- مهاجرت به: نیپیر، هاوک بی
- زمان ورود به نیوزلند: فوریه ۲۰۱۰
- نوشته شده در: ۲۰۱۳
تنها آمریکاییها در هاوک بی نیوزلند
اغلب از من پرسیده میشود که چرا تصمیم گرفتیم به نیوزیلند نقل مکان کنیم، چه در اینجا و چه در ایالات متحده. واقعیت این است که پاسخ کوتاهی برای این سوال ندارم.
هیچکس اینجا باور نمیکند که من شریک زندگی کیوی (نیوزیلندی) یا خانوادهای در نیوزیلند ندارم. عنوانی که برای خودم انتخاب کردهام کمی اغراقآمیز است؛ ما تنها آمریکاییهای هاوک بی نیستیم. حدود ۳۰۰ نفر از ما اینجا زندگی میکنند، اما هنوز کسی را ندیدهام که بهطور دائمی اینجا ساکن باشد و با فردی محلی ازدواج نکرده باشد.
پس اگر بخواهم پاسخ کوتاهی بدهم: هیچ مانع عقلی در زندگی ما وجود ندارد. من میتوانم تصمیمی دیوانهوار بگیرم (مثل نقل مکان به نیوزیلند)، و همسرم به سادگی میگوید: “چرا که نه؟”
هر دوی ما از کالیفرنیا کمی خسته شده بودیم. ما در نیوپورت بیچ، کالیفرنیا، یکی از گرانترین شهرهای ایالات متحده، در یک آپارتمان کوچک زندگی میکردیم. به فکر خرید خانه بزرگتری بودیم، اما این به معنای دور شدن از اقیانوس بود.
کالیفرنیا درگیر بحران بودجه بود و همسرم که معلم مدرسه دولتی بود، دائماً با تهدید کاهش حقوق مواجه میشد. من چند سالی بود که به نقل مکان به هاوایی فکر میکردم و حتی تا جایی پیش رفتم که مجوز کار در آن ایالت را گرفتم (من داروساز هستم)، اما این ایده هرگز از مرحله رویاپردازی فراتر نرفت.
بازدید و جستجوی کار
در سال 2009، ما یک تور دوچرخهسواری لوکس و به خوبی سازماندهیشده در نیوزیلند داشتیم. همه جا سرسبز و زیبا بود، مردم بسیار دوستانه بودند، و با نرخ تبدیل 1 دلار آمریکا به 2 دلار نیوزیلند، میتوانستیم یک خانه شش خوابه در خلیج کوئین شارلوت را به قیمت 300,000 دلار آمریکا بخریم.
بنابراین، یک سال پس از آن سفر دوچرخهسواری، دوباره خودمان را در فرودگاه اوکلند یافتیم. در یک حراجی ماشین خریدیم و به یک هتل رفتیم.
انتظار نداشتم خرید ماشین اینقدر سریع و آسان باشد؛ اگر این را میدانستم، همان روز به هاوک بی میرفتیم.
نمیخواهم کسی را با جزئیات روند مهاجرت تا آن زمان خسته کنم؛ مگر اینکه داروساز باشید، در این صورت تجربیات شما ممکن است متفاوت باشد.
خلاصهی بسیار کوتاه: در ژوئن 2009، ما یک سفر شناسایی به نیوزیلند داشتیم، چون باید یک امتحان (که چهار بار در سال در اوکلند، لندن یا شهرهای مختلف استرالیا برگزار میشود) میدادم. همچنین میخواستم فرصتهای شغلی و مکانهای مناسب برای زندگی (در طول زمستان) را بررسی کنم.
این سفر موفقیتآمیز بود: امتحان را قبول شدم و دو پیشنهاد شغلی قطعی و یک پیشنهاد “وقتی برنامه مشخصتری داشتید با ما تماس بگیرید” دریافت کردم.
هیچیک از این پیشنهادها را به دلایل مختلف نپذیرفتم: دو مورد در اوکلند بود، که به نظرم نسبت به درآمد ارائهشده، بسیار گران بود، و یکی در ولینگتون بود که با زندگی در آن مشکلی نداشتیم، اما به نظر میرسید کار بسیار بیشتر از چیزی است که در ایالات متحده انجام میدادم.
باید به این نکته اشاره کنم: داروسازان در نیوزیلند نسبت به همتایانشان در ایالات متحده درآمد بسیار کمتری دارند. این حقوق برای نیوزیلند معقول است و با توجه به اینکه تحصیل در دانشکده داروسازی نیوزیلند فقط چهار سال طول میکشد، نمیتوان آن را با ایالات متحده مقایسه کرد (جایی که اکثر داروسازان هشت سال در دانشگاه تحصیل میکنند). با این حال، از این که به همکاران آمریکاییام در مورد کاهش حقوقی که پذیرفته بودم بگویم، احساس خجالت میکردم.
چرا هاوک بی؟
کیپ کیدناپرز، هاوک بی
در دو سفر اولمان به نیوزیلند، هرگز به هاوک بی سر نزدیم. من یک آگهی شغلی را به صورت آنلاین دیده بودم و در نهایت از طریق ایمیل و مصاحبه تلفنی، پیشنهاد شغلی دریافت کردم.
این منطقه به صورت آنلاین بسیار جذاب به نظر میرسید: آب و هوای مدیترانهای، با گرمایی که برای پرورش انگور قرمز مناسب است؛ فعالیتهایی مثل قایقرانی، دوچرخهسواری و البته نوشیدنی!
علاوه بر این، به نظر میرسید که قیمت خانهها در اینجا نسبت به سایر نقاط جزیره شمالی ارزانتر است. کارفرمای من هم آنقدر مهربان بود که شغل را برای شش ماه نگه داشت تا ما بتوانیم برای اقامت دائم درخواست بدهیم و منتظر آن بمانیم.
توضیح نویسنده : (کیپ کیدناپرز (Cape Kidnappers) در منطقه هاوک بی (Hawke’s Bay) در جزیره شمالی نیوزیلند قرار دارد. این منطقه به خاطر صخرههای زیبا و چشماندازهای طبیعی شگفتانگیزش معروف است. کیپ کیدناپرز به عنوان یک مقصد محبوب برای علاقهمندان به طبیعت و گردشگران شناخته میشود. این منطقه همچنین میزبان یکی از بزرگترین کلونیهای پرندگان گانت (نوعی پرنده دریایی) در جهان است که بازدید از آن برای علاقهمندان به حیات وحش بسیار جذاب است.)
نقل مکان
کاندوی ما در نیوپورت بیچ خیلی سریع فروخته شد؛ من هنوز چند ماه دیگر در محل کار مشغول بودم، بنابراین چندین فروش گاراژ برگزار کردیم و بقیه وسایل را در یک کانتینر بستهبندی کردیم تا برای انبار یا ارسال آماده شوند.
ما یک استودیوی کوچک مبله اجاره کردیم و به تدریج با دوستان و آشنایان خداحافظی کردیم. روز قبل از پرواز، همسرم ماشین من را برای حمل و نقل به بندر لس آنجلس برد (این کار به طور جداگانه از سایر وسایل ما، بسیار ارزانتر بود).
نکته: در طی حمل و نقل، قانون تغییر کرد – اکنون یک وسیله نقلیه با فرمان چپ به طور کلی دیگر نمیتواند در نیوزیلند ثبت شود. کانتینر ما چند هفته زودتر از ما رسید که به معنی هزینههای بالای انبارداری در بندر بود؛ ماشین هم ماهها طول کشید تا به دستمان برسد و حتی مدت بیشتری طول کشید تا ثبت شود (به دلیل تغییر قانون).
اجاره خانه
فوریه زمان مناسبی برای پیدا کردن خانه در هاوک بی نیست. همه جا پر از گردشگران و کارگران فصلی مزارع و تاکستانهاست. در نهایت از یک نماینده اجاره کمک گرفتیم که خانهای در هاولاک نورث به ما نشان داد و ما آن را اجاره کردیم.
نکاتی درباره اجاره خانه در نیوزیلند:
اگر از یک نماینده اجاره استفاده کنید، باید هزینهای معادل یک هفته اجاره به اضافه مالیات (GST) پرداخت کنید.
این اولین تجربهای بود که متوجه شدم بسیاری از کیویها اخلاق کاری متفاوتی نسبت به آمریکاییها دارند.
نماینده اجاره به مراجع نیاز داشت؛ در نهایت از رئیس خود (که هنوز او را ملاقات نکرده بودم) و دو نفری که در سفرهای قبلی با آنها آشنا شده بودیم، استفاده کردم.
خانهای که اجاره کردیم خیلی تمیز نبود و احتمالاً هنگام تخلیه هم به همان صورت تحویل داده میشود، با این حال هزینه نظافت از ما کسر شد.
خانه بهخصوص ویژه نبود، اما حیاط پشتیاش به یک ذخیرهگاه طبیعی مشرف بود و تا شهر فاصله کمی داشت. سیستم گرمایش خانه شامل یک بخاری هیزمی و یک چیپر (نوعی بخاری کوچک هیزمی) بود.
خانه عایقبندی نداشت و زمستانها بسیار سرد بود. ما یک رطوبتگیر خریدیم که هر روز گالنها آب از هوا جمع میکرد.
خرید خانه و خانواده رو به رشد
برای فرار از سرمای خانه، تقریباً هر آخر هفته به بازدید از خانههای باز میرفتیم. هنوز هم روند خرید ملک در اینجا برایم گیجکننده است و فکر میکنم اکثر آمریکاییها هم آن را عجیب خواهند یافت.
در اینجا چیزی به نام “نماینده خریدار” وجود ندارد. میتوانید نمایندهای پیدا کنید که شما را به دیدن خانهها ببرد، اما بسته به نحوه فهرست شدن ملک (مثلاً اینکه چه کسی کمیسیون دریافت میکند)، ممکن است فقط به خانههایی که متعلق به شرکت آن نماینده است، برده شوید.
واضح است که همه نمایندهها برای فروشنده کار میکنند و وظیفه دارند تا جای ممکن بیشترین پول را برای او به دست آورند. قانون از نمایندگان املاک و مستغلات میخواهد که با خریدار “منصفانه” رفتار کنند.
بنابراین، بیشتر جستجوها را خودم انجام دادم. در نهایت، در یک حراج برای یک خانه پیشنهاد دادیم – با اینکه 100,000 دلار بالاترین پیشنهاد را در اتاق داشتیم، اما خانه را نگرفتیم.
بعداً پیشنهاد حتی بالاتری دادیم، اما فروشنده تصمیم گرفت خانه را از بازار خارج کند.
ما چند پیشنهاد برای خرید یک ملک سبک زندگی با یک خانه ۱۰۰ ساله بازسازیشده روی ۳ هکتار زمین دادیم؛ اختلاف مبلغ بین ما و فروشنده بسیار کم بود، بهخصوص وقتی به دلار آمریکا حساب میکردیم.
احساس میکردیم چیزی در رفتار نماینده املاک آزاردهنده است، بهخصوص که مدام تماس میگرفت تا از ما پول بیشتری بگیرد. در نهایت، یکی از اولین خانههایی را که دیده بودیم خریدیم… بعد از ۴ یا ۵ ماه که خالی مانده بود، قیمتش آنقدر پایین آمده بود که توانستیم آن را بخریم.
این خانه در ابتدا با خریدار دیگری قرارداد داشت، اما آنها نتوانستند خانه خود را بفروشند. بهخاطر اینکه ما پیشنهاد نقدی داشتیم، توانستیم خانه را حتی ارزانتر بخریم. کمی احساس گناه میکردیم که این خانه را از خانوادهای دیگر که به آن دل بسته بودند، گرفتیم و مدام به این فکر میکردم که اگر این اتفاق در ایالات متحده میافتاد، احتمالاً به دادگاه کشیده میشد.
حالا ما در یک خانه به سبک آرت دکو در پایتخت هنر دکو نیمکره جنوبی زندگی میکنیم. قبل از نقل مکان به اینجا، زیاد با این سبک آشنا نبودم، اما همسرم بهخوبی با آن کنار آمده است. اگر آخر هفته هنر دکو به نیپیر بیایید، ما را در پیکنیک گتسبی به عنوان یک خانواده خوشپوش خواهید دید.
کمی بعد از خرید خانه، احساس کردیم که خانه برایمان بزرگ شده است… و خیلی زود فهمیدیم که دختری در راه داریم… و سپس فهمیدیم که فرزند دیگری هم در راه است. بچهدار شدن در ایالات متحده هرگز مقرونبهصرفه به نظر نمیرسید. اگر همسرم کار نمیکرد، چطور میتوانستیم زندگی کنیم؟ اینجا درآمدم بین یکسوم تا نصف چیزی است که در ایالات متحده به دست میآوردم، و همسرم تصمیم گرفته که در خانه بماند و مادر خانهدار باشد، اما بهنوعی توانستهایم همه چیز را مدیریت کنیم.
باید تأکید کنم که ما از یک منطقه بسیار گرانقیمت در ایالات متحده به یک منطقه با هزینههای زندگی پایینتر در نیوزیلند نقل مکان کردیم. اگر از ایالتی مثل اوهایو آمده بودیم، ممکن بود تفاوت قیمت خانهها برایمان غیرقابل تحمل باشد.
به غیر از خانهها، چند چیز در نیوزیلند ارزانتر است (مثل زایمان، بیمه خودرو و بیمه زلزله)، اما تعداد این موارد زیاد نیست.
وقتی مردم در مورد سطح زندگی ما میپرسند، معمولاً میگویم که ما در خانهای زندگی میکنیم که خرید آن در کالیفرنیا برایمان غیرممکن بود، نوشیدنیهای ارزانتری مینوشیم و کمتر در رستورانها غذا میخوریم. معمولاً اشاره میکنم که بهجز Kiwisaver، دیگر برای بازنشستگی پسانداز نمیکنیم. در محل کارم بسیاری از افراد ۷۰ ساله هستند و من نمیخواهم به یکی از آنها تبدیل شوم. اگر پسانداز نمیکردم، احساس بدتری داشتم، اما ۱۰ سال مشارکت در 401k مرا در وضعیت بسیار بهتری نسبت به هر کیوی که میشناسم قرار داده است.
راجع به مسکن: با داشتن بچه، مجبوریم خانه را گرمتر کنیم. ما عایق سقف را نصب کردیم (با کمک یارانه دولتی!)، و صاحبان قبلی هم قبلاً کف را عایق کرده بودند. گرمایش خانه از طریق دو شومینه تأمین میشود (یکی شومینه محصور و دیگری یک بخاری پلت محصور است). وقتی شریک یکی از همکارانم مرا به جنگلی که بهتازگی قطع شده بود برد تا هیزم جمع کنیم، احساس کردم که یک کیوی واقعی هستم. مطمئن نیستم که هیزم رایگان با توجه به زحمت آن ارزشش را داشته باشد، اما خوب است که بدانیم برای دو زمستان آینده خیالم راحت است.
یادداشتها
در تلاش برای خرید هیزم، ممکن است متوجه شوید که کیویها (مردم نیوزلند) اخلاق کاری متفاوتی نسبت به آمریکاییها دارند.
پلتها متأسفانه رایگان نیستند، اما سفارش و تحویل آنها به خانه شما بسیار آسان است و گرمای راحتی را فراهم میکند.
بخشهایی از خانه ما که توسط شومینهها گرم نمیشوند (مانند اتاق خوابها)، در زمستان بسیار سرد هستند. برای گرم کردن این اتاقها از بخاریهای برقی استفاده میکنیم، که منجر به قبضهای سنگین برق میشود (این ماه ۳۰۰ دلار و هنوز در نیمه ماه ژوئن هستیم).
دوستیابی
از آنجا که آمریکاییهای کمی در هاوک بی وجود دارند، مجبور شدیم با مردم محلی و مهاجران غیرآمریکایی دوست شویم. دوستان بریتانیایی ما معتقدند که دوست شدن با هموطنانشان بسیار آسانتر است. نمیدانم این درست است یا نه، اما فکر میکنم نداشتن گروهی از هموطنان برای بازگشت به آنها، سازگاری با محیط جدید را برای ما بهتر کرده است. همکاران من نیز بسیار مهربان بودند و ما را در فعالیتهای مختلف شرکت دادند.
قبل از تولد فرزندمان، احتمالاً اینجا از نظر اجتماعی فعالتر از زمانی بودیم که در ایالات متحده بودیم.
اگر همکارانتان را دوست ندارید، در هاوک بی برای هر علاقهای یک باشگاه وجود دارد. من کمی بعد از نقل مکان به اینجا، به باشگاه قایقرانی پیوستم. همان روز سوار یک قایق مسابقه شدم و تا سال بعد جزو خدمه قایق شدم. (بعداً یک قایق خریدم؛ چیزی که در ایالات متحده برایم غیرقابل تصور بود.) صمیمیت و صداقت مردم هنوز هم مرا شگفتزده میکند؛ اگر کسی بگوید: “باید شما را برای شام دعوت کنیم”، واقعاً قصد دارد شما را برای شام دعوت کند.
انجام کارها
میتوانم صفحات زیادی درباره شوکهای فرهنگی، ناراحتیهای جزئی و مشکلات بزرگتر بنویسم. یکی از مسائلی که بیشترین آزار را برای من داشته، کمبود اخلاق کاری است که بارها به آن اشاره کردهام.
مثال: سال گذشته کسی بخشی از حصار ما را خراب کرد. ما یک ادعای بیمه ثبت کردیم و شرکت بیمه برای پرداخت خسارت نیاز به یک برآورد هزینه داشت. بعد از تماس با تمام افراد موجود در دفترچه تلفن، چند نفر نهایتاً آمدند تا نگاهی به آن بیندازند؛ بیشتر آنها پس از چندین تماس و ایمیل دیگر، هرگز دوباره با ما تماس نگرفتند. یکی دو نفری هم که در نهایت برآورد را ارائه کردند، هرگز برای انجام کار حاضر نشدند. تقریباً بعد از یک سال، یک دوست آمد و به من کمک کرد تا یک تعمیر به سبک کیویها انجام دهیم (در واقع، من مواد را خریدم و او تعمیر را انجام داد).
تجربیات مشابهی با هرسکنندههای درخت، سقفکاران، نقاشان و مکانیکها داشتهام. یکی از چیزهایی که در مورد نیوزیلند دوست دارم این است که زندگی اینجا بسیار آرام است… اما گاهی اوقات خوب میشد اگر تعمیر کردن چیزها اینقدر دشوار نبود.
جمعبندی
به طور کلی، ما از تصمیم به نقل مکان به نیوزیلند بسیار خوشحال هستیم. اکنون که تازه وارد زمستان شدهایم، گاهی به این فکر میکنیم که شاید جای گرمتری را ترجیح میدادیم، یا حداقل جایی که سیستم گرمایش بهتری داشته باشد، اما این احساسات تا سپتامبر فروکش میکند. نمیدانم آیا برای همیشه اینجا خواهیم ماند یا نه، و اگر روزی بخواهیم جایی دیگر نقل مکان کنیم، احتمالاً به دلایل مالی خواهد بود. نه اینکه اینجا با مشکلات مالی دست و پنجه نرم کنیم، اما در یک نقطه خاص، آدم در موقعیت من قطعاً به این فکر میافتد: “اگر در ایالات متحده بودم، میتوانستم خیلی زودتر بازنشسته شوم.”
منبع : enz.org
انتهای مطلب